رفته حرم خواب و تو پا در رکاب نغمه لالایی طفل رباب
نشسته بود در حضور ارباب ... دید یه صدایی داره میاد .. کجایند خواهر زاده های من ... صدای شمر ملعونه ... عباس کجاست ... جعفر کجاست عثمان... در عرب رسمه دو تا طایفه با هم عقد خواهر و برادری می بندند ... طایفه بنی زیاد که شمر ملعون از طایفه است، با طایفه بنی کلاب که ام البنین مادر قمر بنی هاشم از اون طایفه است... این دو تا قبیله سالها قبل با هم عقد خواهر برادری بستند... فرزاندان این طایفه میشوند خواهرزاده ها و فرزندان اون طایفه میشوند برادرزاده ها ... هیچ نسبتی نیست... عباس(ع) غیر از با علی(ع) و ام بنین نسبتی نداره... عباس(ع) غیر از با فاطمه(س) و بچه هاش نسبتی نداره... عباس(ع) نشسته بود دو زانو، با ادب محضر حضرت سیدالشهداء(ع)... داشت قضایای فردا رو رسم می کرد برای عباس(ع)... صدای نامردها بلند شد ... ابی عبدالله(ع) فرمود جوابشون رو بده هرچند کافر باشند... سوار بر مرکب شد ... این روضه رو بعضی ها میگویند نخونید عباس خجالت میکشه... چرا ... اتفاقا اوج بصیرت عباس رو نشون میده .. رهبر معظم انقلاب خودشون این روضه رو برا مردم خوندند... تو تاریکی اومد جلو... چه خبره... چیه داد میزنید؟ گفت عباس برات امان نامه آوردیم...بیا طرف ما در امانی ... این طرف بیای سردار میشی ... اونطرف باشی فردا کشته میشی... فرمود امان نامه ات تو سرتون بخوره... من در امان باشم بچه های فاطمه در محاصره!.. فردا یه امان نامه ای نشونتون بدم... دهانه اسب رو گرفت برگشت... نیمه های شب مشغول پاسبانی خیمه هاست دید یه صدای پایی داره میاد دست به قبضه شمشیر برد ... صدا زد کیه داره میاد... صدای آرام زینب آمد منم خواهرتم... (فاصله سنی حضرت زینب(س) با حضرت ابالفضل(ع) تقریبا 20 ساله) خانم زینب(س) عبایی پهن کرد فرمود بنشین برادرم عباس... چرا اینقدر با ما غریبی می کنی...می خوام این شب آخری باهات حرف بزنم... من خواهرتم... بخدا اینقدر حسین(ع) دوست داره بهش بگی داداش ... یه بار بگو داداش... شروع کرد تلخ ترین روزهاش رو برای عباس تعریف کرد... نبودی تو کوچه ها...چهل تا از اراذل مدینه ...در خونه رو آتیش زدند... لگد به در زدند پهلوی مادر رو شکستند... ریختند تو خونه...
راستی شنیدم امان نامه برای تو آوردند... گفت فردا یه دماری از اینها در بیارم .. انتقام خانم فاطمه زهرا رو می گیرم...
دید عطش روضه تو پا گرفت چشم تو را گریه به زهرا گرفت
خواست زند بوسه به دست تو آب رود شد و دامن دریا گرفت
ای پدر مشک عمود آمد و ضربه زد و راه تماشا گرفت
دست تو افتاد زمین کف زدند مادری از شیر علی را زدند
بر سر تو ریخته و می برند غارت و دعوا شد و بالا گرفت
فرق تو وا ابرویت از هم گسست وای که یک تیر همانجا نشست
ادامه متن را دانلود کن: