ـ گوشهاي از معجزات حضرت
عمارة بن يزيد گفت: امام محمد تقي را ملاقات كردم. به آن حضرت عرض كردم،يا بن رسول الله!علامت امام چيست؟ حضرت فرمودند:« امام آن كسي است كه اين كار را انجام دهد. حضرت دست مبارك خود را بر سنگي گذاشت و اثر انگشتانش در آن ظاهر شد. راوي ميگويد: پس ديدم كه آهن را ميكشيد بدون آنكه آنرا به آتش بگدازد سنگ را با خاتم خود نقش ميكرد.
چون امامت منصب الهي و رياست بر جميع موجودات است مدعي زياد پيدا كرده از اينرو بايد علامتي باشد تا مدّعي راستين امامت از مدّعي دروغين معلوم باشد. در اين روايت حضرت شخص را متوجه اين معنا ميكند كه كسي كه ميگويد من از جانب خدا امام بر خلق هستم بايد بتواند تصرف در موجودات عالم كند و كاري كه از مدعيان دروغين بر نميآيد او انجام ميدهد چرا كه خداوند هيچگاه حجّت خود را بر دست دشمنان خود و مدّعيان دروغين جاري نميكند.
اسماعيل بن عباس گفت:« روز عيدي خدمت امام جواد (عليهالسلام) رفتم و به آنجناب از تنگي معاش شكايت كردم. آن حضرت مصلاي (جانماز) خود را بلند كرده و مقداري از خاك را به دستان مبارك خويش گرفتند. به بركت دست آنحضرت خاك مبدل به پارهاي از طلاي گداخته شد. حضرت آنرا به من عطا فرمود. آنرا به بازار بردم. 16 مثقال طلاي ناب بود. »
محمد بن ميمون گفت: «در ايامي كه حضرت جواد (عليهالسلام) كودك بود و حضرت رضا (عليهالسلام) هنوز به خراسان نرفته بودند حضرت رضا (عليهالسلام) سفري به مكه نمود. من نيز در خدمت آن حضرت بودم. چون خواستم مراجعت كنم، خدمت آن حضرت رفته عرضه داشتم كه ميخواهم به مدينه برگردم. نامهاي براي ابوجعفر، محمد تقي (عليهالسلام) بنويسيد تا من ببرم. حضرت تبسّمي فرمود و نامهاي مرقوم فرمودند. من آن را به مدينه آوردم. در آن وقت چشمان من نابينا شده بود. آمدم خدمت امام جواد (عليهالسلام). موفق خادم آن حضرت، حضرتش را براي ملاقات در حاليكه در گهواره بود نزد من آورد. من نامه را به آن جناب دادم. حضرت به موفق فرمود: مُهر از نامه بردار و كاغذ را باز كن. پس موفق مهر از كاغذ برداشت و آن را مقابل آن حضرت گشود. پس حضرت آن را ملاحظه فرمود. آن گاه فرمود: « اي محمد! احوال چشمت چگونه است؟» عرض كردم: «يا بن رسول الله! چشمم عليل شده و بينايي از آن رفته چنانچه مشاهده ميفرمايي.» پس حضرت دست مبارك خود را به چشمان من كشيد. از بركت دست آن حضرت، چشمان من شفا يافت. دست و پاي آنحضرت را بوسيدم و در حاليكه بينا بودم از خدمتش مرخص شدم. »
خوشا به حال شيعيان و دوستان اهل بيت رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، چه سعادتي را دارا هستند و چه مقاماتي در بهشت منتظر ايشان است. به واقع كساني كه از راه خدا و خاندان پيامبر خدا به بيراهه رفتند چه قدر دست خاليند و آن كساني كه زانوي ادب درِ اين خانه زده و ايشان را به حقيقت شناختند به چه گنجينه ي عظيم و گرانبهايي نائل شدند. آري، اينچنين است معرفت شيعه به امامان خويش، به امام هشتم ميگويد نامهاي بنويس تا من سعادتمند به بردن اين نامه شوم آن هم براي كسي كه در گهواره است. او ميداند كه فرقي بين كوچك و بزرگ ايشان نيست و همهايشان خاندان وحي هستند. چه قدر خوشحال ميشوند كه كسي ايشان را شناخته باشد اين درخواست نوشتن نامه از امام حكايت از اوج معرفت او به مقام امام دارد البته امام هم به روي او تبسم نموده و ابراز رضايت از ايشان ميفرمايد.
در اينجا مناسب ديدم به محضر نوراني امام جواد (عليهالسلام) عرض كنم: اي سيد و مولاي ما، ما كوچكتر از آنيم كه در محضر تو زبان به سخن گفتن باز كنيم اما آقا جان شما خانوادهي كرم هستيد و گداي در خانهي خود را دست خالي بر نميگردانيد. آقا جان به قلب و روح و جان ما نظري كن و چشم دل ما را به عالم نور باز كن. آقا جان! اين چشمان آلوده به گناه ما و اين دلهاي غبار آلود به معاصي، از فيض ديدار امام خود، محروم شده و اگر نظر شما نباشد هرگز از اين محروميت بيرون نخواهد آمد.
ـ رشحهاي از رشحات مواعظ حضرت جواد (عليهالسلام)
قال عليهالسلام: «عزّ المؤمن غناه عن النّاس؛ يعني عزت مؤمن بي نيازي او از مردم است.»
مؤمن از آنجا كه عزت نفس دارد هيچگاه در بين مردم خود را ذليل نميكند و چنان نشان ميدهد كه احتياجي به كسي ندارد. هر نيازي كه دارد از خدا ميخواهد و اگر به كسي در حاجت خود مراجعه نمايد سعي ميكند كسي باشد كه دست رد به سينهي او نزند. مؤمن عزيز است و عزت خود را براي متاع قليل دنيا از دست نميدهد.
قال عليهالسلام:« كيف يُضيع مَنِ الله تعالي كامله؟ و كيف ينجو من الله تعالي طالبه؟ و من انقطع الي غير الله و كله الله اليه،و من عمل علي غير علم افسد اكثر مما يصلح» حضرت فرمودند:« كسي كه خداوند كفيل اوست چگونه ضايع ميشود؟ و كسي كه خداوند در طلب اوست چگونه نجات مييابد و كسي كه خود را از خدا بريد و به ديگري تكيه كرد خداوند او را به همان واگذار ميكند و كسي كه از روي جهالت و عدم دانش و علم عملي انجام داد آنچه را كه فاسد و تباه كرده بيشتر است از آنچه اصلاح كرده.» 4 جمله از امام (عليهالسلام) كه هر جمله گوهري گرانمايه به انسان نشان ميدهد و درهاي خير را بر روي او باز ميكند.
در جملهي اول ميفرمايد: كسي كه خود را به خدا بسپارد و كار خود را به خدا تفويض كند و خدا كفيل او باشد هرگز ضايع و تباه نميشود. يعني اگر كسي بخواهد در حصن حصين الهي از شرور و فتنهها و گرفتاريها در امان و محفوظ بماند بايد به گونهاي باشد كه خداوند كفيل او شود و كارهاي او را به دست بگيرد و چنين چيزي در سايهي توكل بر خدا و ملتزم بودن به شرع و شريعت براي انسان حاصل خواهد شد. »
در جمله دوم ميفرمايد: كسي كه خداوند در صدد انتقام از اوست هيچ راه فراري ندارد و هرگز نجات پيدا نخواهد كرد پس انسان به جاي اينكه بعد از خطا و اشتباه بگريزد بسوي خدا برگردد و آنچه را در جبران گذشته لازم است انجام دهد تا مورد عفو و گذشت خدا قرار گيرد.
در جمله سوم ميفرمايد: كسي كه تكيه بر غير خدا كند خدا هم او را به همان كس وا ميگذارد و البته چه كسي است كه بتواند مشكل او را حل كند جز خدا، به عبارت ديگر كسي كه در مشكلات و حوائج خود بر غير خدا توكل كند بداند كه هرگز به مقصد خود نخواهد رسيد چون تنها اوست كه گرهها را باز كرده و مشكلات را حل ميكند و اگر او نخواهد احدي قادر بر چنين كاري نيست.
در جملهي چهارم ميفرمايد: عمل بايد بر طبق دانش و معرفت باشد عمل كردن از روي جهالت و ناداني بيشتر از اينكه نفعي داشته باشد ضرر دارد و مايهي فساد و تباه شدن انسان و ضايع شدن عمر انسان ميشود. يعني اعمال انسان آنموقع ارزشمند ميشود كه از روي دانش و علم باشد نه چشم بسته و كوركورانه .
شهادت امام جواد (عليهالسلام)
از كتاب عيون المعجزات نقل شده كه چون حضرت جواد (عليهالسلام) وارد بغداد شد و معتصم انحراف ام الفضل را از آن حضرت دانست، او را طلبيد. به قتل حضرت او را راضي نموده زهري براي او فرستاد كه در طعام آن جناب داخل كند. ام الفضل انگور رازقي را زهر آلود كرده به نزد آن امام مظلوم آورد. چون حضرت از آن تناول نمود، اثر زهر در بدن مباركش ظاهر شد. ام الفضل گريه و زاري كرد. حضرت فرمود: مرا كشتي و حال گريه ميكني؟ به خدا سوگند: ببلايي مبتلا خواهي شد كه علاجي ندارد.
امام (عليهالسلام) در سن جواني در حاليكه 25 سال و چند ماهي از عمر شريفيشان گذشته بود در پنجم ذي الحجة سال 219 به زهر معتصم به شهادت رسيده و در جوار جد بزرگوارشان حضرت موسي بن جعفر (عليهالسلام) در شهر كاظمين آرميد.