مثل اشک فاطمه آسمان لرزید تا افتاد اکبر بر زمین
زخم شد پیشانی اش تا کشد او را شبیه مرتضی در بر زمین
نیزه بالا رفته است بگذریم از اینکه پهلویش به زهرا رفته است
جام می ریزد به هم چهره ساقی در این هنگام می ریزد به هم
اللهمّ اشهَد عَلی هولاء القَوم قَد بَرَزَ الیهِم غُلامٌ اَشبَهُ النّاس خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً برسُولِ الله
گو سراپا مصطفی است پس اگر ریزد به هم اسلام می ریزد به هم
راه را گم میکند آه از آن ساعت که اسب رام می ریزد به هم
دیگه چشمهای اسب جایی رو ندید خون سر علی اکبر فوران کرد روی چشمهای اسب هم بسته شد، یه نانجیبی افسار اسبش رو گرفت برد وسط لشکر.... آوردمش ... بزنید...
بخدا اگه بدونی امام حسین چقدر شب هشتم رو دوست داره... به مادرش عرضه می داره ... مادر جان ببین اینها سینه زنهای علی من هستند ... همه جوونند...