زیر و رو شد بدنت، چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است
تو که قاسم بودی، از چه تقسیم شدی جسم تو منها شده است
بد کشیدند تو را، قدت انگار که اندازه سقا شده است
چکمه ها جای خودش، نعلها نیز برای تو مهیا شده است
وای از این هلهله ها، سر عمامه ات انگار که دعوا شده است
نوۀ فاطمه ای، چند کوچه برای زدنت وا شده است
چه گریزی زده ای، سینه ات مقتلی از روضۀ زهرا شده است
میخ در نیست ولی، تیغ هر قدر که می شد به تنت جا شده است
برای پر زدنت حجم آسمان کم بود ولی به بال و پر خسته ات توان کم بود
شتاب کردی و واماند بند نعلینت چقدر شوق شهادت مگر زمان کم بود
چرا تو را همۀ کوفه سنگ باران کرد درون لشکر آنان مگر سنان کم بود
جمل بهانۀ خوبی به دستشان می داد برای کشتن تو بغض نهروان کم بود
به فکر جایزۀ بردن سرت بودند شراب خون تو در سفره هایشان کم بود
نفس کشیدن تو رنگ و بوی زهرا داشت میان سینه تو چند استخوان کم بود
سه شعبه یه کاری کرد... اصلا گردن متلاشی شد... گلو رفت... اربا اربا یه کاری کرد بدن پاره پاره این ور اون ور ریخت... اما باقاسم یه کاری کردند بدن له شد... علی اکبر از بدن اربا اربا شد اما قاسم از استخوان ها اربا اربا شد...
یک جنگی کرد قاسم ابن الحسن... دوره اش کردند از روی مرکب انداختنش... ابی عبدالله از دور بالای بلندی نگاه می کرد ذکر زیر لبها داشت... تا جمعیت زیاد میشد ابی عبدالله بر افروخته می شد... یه جا از مرکب افتاد روی زمین؛ صدا زد عموجان به دادم برس... یه مرکب حسین یه مرکب عباس... شتافتند وسط لشکر ...صدا ازجایی که می اومد عباس دور و برش رو خالی کرد... یه وقت حسین دید قاتل نشسته رو سینه قاسم شمشیر در دست، زلفهای قاسم تو دستشه... از ترس فرار کرد...
سراپا کوفته در هم شکسته، آنچنانی که نمیشد تا عمو گیرد به دست خویش دستانش را
جهت مشاهده ی ادامه متن دانلود کنید: